web messenger facebook messenger purchase instant messaging software
حج قبول ***
...در این شهر
ادبی تفریحی دانلود


یکی شور حج حج داشت در قلب پاک

ز محروم ماندن دلش دردناک

 

همی عمر در راه جانان گذاشت

خطایی خفایی به عمرش نکاشت

 

توکل به حق کرده در زندگی

نهاده سرش در غل بندگی

 

نخوردی حرامی نکردی جفا

دلی داشت سرشار لطف و صفا

 

فقط حسرتش خانه یار بود

روانه شدن سوی دلدار بود

 

خدا آرزویش برآورده کرد

همی رحمتی سوی این بنده کرد

 

خدا قسمتش کرد این کار را

طوافی کند کعبه یار را

 

مهیا چو شد ساز و برگ سفر

زر و سیم برداشت بهر حضر

 

سراغی گرفت از یکی ساربان

که همراه گردد به آن کاروان

 

به دنبال کارش همی رفت و زود

نه ترس زیان داشت نی فکر سود

 

به راهش زنی دید رنجور و پیر

که گویی به عمرش نخورده است سیر

 

نه کفشش به پا نی لباسی به تن

پریشان همی شدز احوال زن

 

به دل رقتی کرد در حال او

به یاری روان شد به دنبال او

 

زن از کوچه بگذشتو در راه شد

همی غافل از یار و همراه شد

 

چو مردار مرغی به راهش بدید

سبک بر گرفت و به کنجی خزید

 

پرش را ز دود و تنش را بشست

جوان پیش رفت و چنین بگفت

 

بگفتا حرام است مردار مام

حرامش نموده خدا در کلام

 

خطا چون کنی از کلام اله

نگه چون نداری دلت از گناه

 

جوابش چنین داد ای نیک مرد

به ناچار گشتم چنین روی زرد

 

حلالی ندارم به کف زان سبب

دل از روز کندم نهادم به شب

 

خدا خود بداند گرفتاریم

همی آگه است او به ناچاری ام

 

حرامش ندارد به طفلان من

چو بیند یتیمان نالان من

 

جوان بهر زن زار و مغموم شد

چو رازی که زن داشت معلوم شد

 

دلی شاد کرد وز حج باز ماند

به دل حسرت اوج و پروا ماند

 

به حق گفت یا رب گواهی همی

که غافل نگشتم ز سویت دمی

 

اگر قسمتم حسرت و آرزوست

به جانم پذیرم من از سوی دوست

 

همی کاروان رفت و محروم ماند

ز قلبش خوشی رفت و مغموم ماند

 

چو یاران برفتند در خانه شد

به تنهایی اش شمع و پروانه شد

 

دلش سوخت از التهاب فراق

چو قمری که آواره گردد ز باغ

 

بسی ذکر حق کرد هر روز وشب

نگر کو چه لطفی بدید او ز رب

 

چو عودت نمودند یاران ز راه

دلش را غمی کرد پر سوز و آه

 

به خود گفت لایق نبودم به یار

که گشتم چنین پیش حق شرمسار

 

در این بود و غم را به جان می خرید

که آواز خلق از پس شنید

 

پریشان و گریان چو در را گشود

نوایی شنید او که غم را زدود

 

ز مردم به او تهنیت شد نثار

که مقبول باشد طوافش به یار

 

همی دست بر گردنش داشتند

به روی و لبش بوسه ها کاشتند

 

یکی پیش آمد سلامش نمود

یکی پرسش از شور و حالش نمود

 

یکی گفت ما را دعا کرده ای

یکی گفت هان گو چه ها کرده ای

 

یکی گفت اینک امانت بگیر

که آن روز مرا کردی دستگیر

 

ندا از حق آمد که ای نیک خو

به فعلت خریدی ز ما آبرو

 

طوافت بدادیم بر دور سنگ

ز قلبت زدودیم زنگار و زنگ

 

نه ما را مراد از طواف حرم

به پا باشد و صرف مال و درم

 

به دل گر بیایی کنیمت قبول

وگرنه تلف کرده ای سیم و پول

 

چه بسیار مردم که از این سرا

تهی دست رفتند غافل ز ما

 

نهادند حاجی به نام و نشان

خدا عافیت برد از کارشان

 

گرت شور حج هست با دل بیا

نه با کسوتی پر ز رنگ و ریا

 

 

 

 

                                          خرداد ماه84


برای ورود به چت روم کلیک کنید

كد چت روم



ارسال توسط امیر وبمستر
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 48
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 68
بازدید ماه : 1594
بازدید کل : 656044
تعداد مطالب : 82
تعداد نظرات : 189
تعداد آنلاین : 1



Alternative content